برای پسر بچهای کم سن و سال که به علت شغل پدر زندگی در شهرهای مختلف را تجربه کرده، سینما حال و هوای متفاوتی دارد. زندگی با مردمانی از فرهنگهای مختلف تجربه نابی است که روزگار پیش پای او گذاشت. بحث چگونگی ورود به سینما و تلویزیون که می شود، می گوید حضور در سینما و تلویزیون فرصتی است برای گفتوگوی آدمها و رسیدن به درک متقابل. او درست از همین جا رویاهایش را ساخت؛ رویای دیده شدن و ارتباط برقرار کردن با آدمها! همین دلیل پایش را به انجمن سینمای جوان باز کرد، همپای درس و دانشگاه خاک صحنه خورد، تلاش، کوشش و ممارست کرد تا بالاخره همای سعادت بر شانهاش نشست...
«آژانس دوستی» فرصتی بود که سالها انتظارش را می کشید، حضور در جوار کلکسیونی از نامها و استخوان خرد کردههای هنر هفتم به او این شانس را داد که همزمان هم دیده شود و هم بیاموزد... حالا کمتر کسی است که پژمان بازغی را نشناسد یا بازیهایش را در سینما و تلویزیون به خاطر نداشته باشد. او در گفتوگوی اختصاصی با شبکه آیفیلم خاطراتش را مرور کرد، خاطراتی که نقطه آغازش سریال «آژانس» دوستی بود.
«آژانس دوستی» مجموعهای پرمخاطب بود که برای پژمان بازغی جوان سکوی پرش به حساب می آمد. شما که آن روزها در انجمن سینمای جوان گیلان فعال بودید چه شد که سر از مجموع آژانس دوستی درآوردید؟
برای حضور در این کار تست دادم. فراخوانی اعلام شده بود و من فرمی را پر کردم و بعد یک جلسه با آقای قریبیان صحبت کردم و ایشان از من تست گرفتند. پس از مدتی به من گفتند برای بازی در این نقش که مهمترین نقش زندگی من بود انتخاب شدهام. این سریال با یک گروه کارگردانی ساخته شد و من کار اولیه را با فرامز قریبیان شروع کردم.
آژانس دوستی در همان روزها پر از بازیگرانی بود که هر کدام وزنههایی در سینما، تئاتر و تلویزیون بودند، از زنده یاد اسماعیل داورفر تا مرحوم حسین پناهی، فردوس کاویانی و دیگران؛ شما برای بازی در کنار این هنرمندان با تجربه مشکلی نداشتید؟
بله درست است. این افراد همان زمان سوپر استارهای نسل خودشان بودند و حضور در یک مجموعه تلویزیونی و بازی در کنار این بزرگان برای من همراه با ترس و استرس بود. حال که فکر می کنم کاملا طبیعی بود. برای اولین بار قرار بود بازی کنم و نقش مقابلم هم مثلا فردوس کاویانی عزیز. اما به مرور آنقدر در این کار غرق شدم و با مجموعه همراه شدم که آن ترس از بین رفت و جایش را محبت و احترام گرفت. به مرور در کنار این بزرگان آموختم و آموختههای آنان برای ادامه مسیر بازیگری تا همین روزها همراه من هست و خواهد بود.
دو سال درگیر ساخت سریال آژانس دوستی بودید، به نظر می رسد زمانی طولانی برای ساخت یک مجموعه سپری شده... از این نظر برای گروه مشکلی پیش نیامد؟
تقریبا دو سال و نیم درگیر این کار بودم. آن زمان وضعیت تولید با حالا بسیار متفاوت بود. ساعتهای کاری و تصویربرداری کمتر بود و تولید روند طولانیتری داشت. از ابتدا قرار بود این مجموعه در چند قسمت محدود ساخته شود اما استقبال مردم به حدی بود که 65 قسمت جدید به کار اضافه شد و طبیعتا با این شرایط روند تولید و ساخت این مجموعه هم طولانیتر شد. هرچند من آن روزها، گذشت زمان را حس نمی کردم (می خندد)
و قصه زندگی این گونه است، لحظههایی که به سرعت برق و باد سپری می شود، پر از خاطره و حال خوب و فراز و نشیب...
درست است. این مجموعه احوالات حال خوش آن روزهای من را ساخت. لحظه لحظه این مجموعه برای من خاطره است. من آن زمان 23 سال داشتم و تا 25 سالگی در این مجموعه بازی کردم. روز اول تصور می کردم که در مقابل افرادی مثل اسماعیل داورفر نمی توانم بازی کنم و می دانستم که شکستم حتمی است، اما تک تک این افراد طوری با من رفتار کردند که خودم را باور کردم. بسیار به من محبت کردند و دلگرمی دادند. گفتند نگران نباش همه چیز به راحتی پیش می رود. راحتتر از آنچه تصور کنی و پیش رفت. دلگرمی این اساتید بهترین خاطره من در این کار بود. با بازیهای خودشان کمک کردند تا بازی من دیده و بهتر شود. چقدر دلم برای آن روزها تنگ شد.
تجربه حرفهای کاری شما با تلویزیون شروع شد و البته ادامه دارد. هنوز هم مثل گذشته به بازی در آثار تلویزیونی علاقهمند هستید؟
حقیقت ماجرا این است که خاستگاه اصلی من تلویزیون است و من فرزند این مجموعه هستم. قطعا هر پیشنهادی را قبول نمی کنم اما طیف وسیع مخاطبان این رسانه برای هر بازیگربی جذاب است. برای من تلویزیون شبیه تئاتر است با مخاطبانی که با دلیل تو را برای دیدن انتخاب می کنند. قاعدتا من آغوشم همیشه برای پیشنهادات خوب تلویزیونی باز است و علاقهمند به بازی در آن هستم. کارنامه کاری من هم نشان می دهد جواب رد به پیشنهاد خوب نمی دهم.
این روزها اما درگیر بازی در یک فیلم سینمایی برای ژانر کودک و نوجوان هستید؛ «آهوی پیشونی سفید». مدتی قبل هم یک مسابقه برای خانوادهها و کودکان اجرا کردید. ظاهرا دنیای کودکان این روزها برای پژمان بازغی جذابتر شده است...
دغدغه اصلی من این روزها خانواده است به خصوص با تولد دخترم این حس برایم پُررنگتر و مهمتر هم شده است. هر تولید با کیفیتی برای گروه سنی کودک و نوجوان کمک به بقای خانواده می کند و من هم در این مسیر یاریگر هنرمندان و کارگردانان این حوزه خواهم بود. این فیلم به کارگردانی سیدجواد هاشمی از آن دست کارهایی است که بسیار خوش ساخت است و میدانم مخاطب زیادی خواهد داشت چون خانوادهها به همراه فرزندان بیننده این فیلم هستند. خط اصلی داستان هم کمک، همیاری و نیکی است. ما در این حوزه بسیار فقیر هستیم و هرچه کار کنیم کم است. حوزه کودک گسترده و وسیع است و من هر آنچه در توان داشته باشم در این حوزه و برای کودکان و نوجوانان سرزمینم خرج می کنم. با افتخار...
در این روایت فانتزی نقش شما چیست؟
متاسفانه نمی توانم خیلی موضوع را لو دهم اما در «آهوی پیشونی سفید 2 و 3» که همزمان ضبط می کنیم شخصیتی هست که در طول قصه پوست اندازی می کند و به سمت خیر تمایل پیدا می کند. در نهایت نیکی و خیر برنده است.
برای پژمان بازغی که تجربه مهم فیلم «دوئل» را از سر گذرنده، حضور در نقش فانتزی و ژانر کودک عقب گرد به شمار نمی رود؟
به هیچ وجه! این نقش را آگاهانه انتخاب کردم و به نظرم تجربه متفاوتی است. ژانر کودک و نوجوان خیلی مهجور مانده، ما زمانی تولیدات خوب و خاطره انگیزی داشتیم، حالا متاسفانه به این حوزه کم لطفی می شود. من خیلی امیدوارم که همانطور که درگذشته هنرمندان درجه یک و مهم کشورمان در فیلمهای کودک و نوجوان حضور می یافتند، بار دیگر با حضورشان به این ژانر مهم رونق ببخشند.
*مصاحبهکننده: غزل نهانی برای وبسایت آیفیلم (آبان ۱۳۹۶)